بسم الله الرحمن الرحيم اقرا باسم ربك الذى خلق خلق الانسان من علق اقرا و ربك الاكرم الذى علم بالقلم علم الانسان ما لم يعلم .
هوالذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين .
نگارنده را شيوه و برنامه اين بود كه هرگاه از حوزه علميه تهران يا قم به آمل مى آمد با دوستانى در آنجا , چند حلقه تدريس و تحقيق داشت . اين دروس معارف عقلى و اصول علمى كه چشمه هايى از منبع حيات لايزالى , و گوهرهايى از خزائن وسائط فيض الهى است , اثرى است كه از بركت محفل آن تشنگان آب زندگانى , به رشته نوشته در آمد .
مثنوى را چون تو مبدا بوده اى
گر فزون گردد تواش افزوده اى
همت عالى تو اى مرتجى
مى كشد اين را خدا داند كجا
كان لله بوده اى در ما مضى
تا كه كان الله له آمد جزا
هر كس افسانه بخواند افسانه ايست
و انكه ديدش نقد خود فرزانه ايست
اميد است كه مردم صاحب نظر را اثرى موثر و مستعدين را مادبه اى با فائده و مائده اى با عائده بوده باشد . افتتاح آن , پنجشنبه سوم محرم هزار سيصد و نود و پنج هجرى قمرى مطابق بيست و ششم ديماه هزار و سيصد و پنجاه و سه هجرى شمسى بود . در اين دروس معرفت نفس اعنى خودشناسى , طريق معرفت به ماوراى طبيعت و به خداشناسى است كه مرآت و مرقات جميع معارف است و من لم يجعل الله له نورا فماله من نور .
آمدى قدس سره در غرر و درر از اميرالمؤمنين على عليه السلام نقل كرده است : ناللفوز الاكبر من ظفر بمعرفه نفس ( 1 ) و نيز : معرفه الله سبحانه اعلى المعارف , معرفه النفس انفع المعارف ( 2 ) .
درس اول
وجود است كه مشهود ما است , ما موجوديم و جز ما همه موجودند ما جز وجود نيستيم و جز وجود را نداريم و جز وجود را نمى يابيم و جز وجود را نمى بينيم . وجود را در فارسى به هست و هستى تعبير مى كنيم . در مقابل وجود عدم است كه از آن به نيست و نيستى تعبير مى شود . و چون عدم نيست و نيستى است پس عدم هيچ است و هيچ , چيزى نيست تا مشهود گرددو اگر بحثى از عدم پيش آيد به طفيل وجود خواهد بود . پس وجود است كه منشا آثار گوناگون است و هر چه كه پديد مى آيد بايد از وجود باشد نه از عدم . و من بديهى تر از اين درس چيزى نمى دانم .
اين بود سخن ما در اين درس و خلاصه اينكه جز هستى چيزى نيست و همه هستند و هر اثرى از هستى است .
اكنون در دنباله اين درس يك فحص و بحث در پيرامون مشهودات خود به ميان مى آوريم كه ببينيم كدام يك از آنها اشرف از ديگران است تا دانش پژوهان را در مسير تكاملى علمى و دانش پژوهى , موجب مزيد شوق , و زيادتى ذوق گردد و رغبت و ميل آنان فزونى گيرد و سبب كثرت استبصار و وفور انتباه آنان شود . اينك گوئيم كه در مشهودات خود كاوش مى كنيم تا ببينيم آثار وجودى كدام يك از آنها بيشتر است :
يك قسم از مشهودات خود را مى بينيم كه به ظاهر هيچ حس و حركت ندارند و آنها را رشد و نمو نيست , چون : انواع سنگها و خاكها و مانند آنها كه اين قسم را جماد مى گوييم .
و يك قسم ديگر را مى بينيم كه تا حدى حس و حركت دارند و رشد و نمو مى كنند , چون : انواع نباتات كه رستنيها باشند از گياه گرفته تا درخت . و چون جماد و نبات را با يكديگر بسنجيم مى بينيم كه هر دو در اصل وجود داشتن مشتركند , و جماد حجم دارد , نبات هم حجيم است . آن وزن دارد و اين نيز وزين است تا كم كم به جايى مى رسيم كه مى بينيم نبات رشد و نمو دارد و او را تا اندازه اى حس و تا حدى حركت است ولى جماد
1 غرر الحكم و درر الكلم ( چاپ دانشگاه 1342 ) ج 6 ص 172
2 ايضا غرر و درر ( چاپ سابق الذكر ) ج 6 ص 148
3
فاقد اين كمال است و صاحب اين كمال آثار وجودى بيشتر دارد پس نبات در رتبه برتر از جماد است .
و يك قسم ديگر را مى بينيم كه آنها را حركات گوناگون است و حس آنها به مراتب شديدتر و قويتر از حس نباتات است و افعال گوناگون از آنها بروز مى كند و همه از اراده آنها است كه انواع حيوانات برى و بحرى اند و چون اين قسم را با نبات مقايسه كنيم مى بينيم كه هر دو در وجود داشتن و جسم بودن و در لوازم جسم شريكند و نيز نبات را رشد و نمو است يعنى داراى قوه اى است كه بدان قوه غذا مى گيرد و مى بالد و اين قوه را در اين قسم كه حيوان است نيز مى يابيم تا اندك اندك به جايى مى رسيم كه مى بينيم حيوان واجد كمالاتى است كه نبات فاقد آنها است كه همان حركات ارادى و افعال گوناگون است ناچار شعور و قوه و بينش بيشتر و قويتر موجب آنگونه امور مختلف است , پس آثار وجودى و حياتى حيوان بيشتر از نبات است پس حيوان در رتبه , برتر از نبات است .
و يك قسم ديگر را مى بينيم كه تمام آثار وجودى حيوان را دارا است با اضافه اين معنى و اين حقيقت كه موجودى است داراى رشد و نمو و حس و حركت ارادى و ديگر قواى حيوانى , ولى افعالى از او صادر مى شود كه از هيچ حيوانى ساخته نيست . و مى بينيم كه همه حيوانات و نباتات و جمادات مسخر اويند و او بر همه حاكم و غالب , اين موجود عجيب انسان است . پس ناچار قواى حياتى و وجودى او بيشتر از حيوانات است , پس انسان در رتبه والاتر از حيوان است .
و باز اگر در افراد اين نوع , فحص و كاوش كنيم مى بينيم كه آثار وجودى دانا و مراتب بيش از نادان است و همه اكتشافات و اختراعات و . . . از دانمشند است نه از نادان , و انسان نادان , محكوم دانا و تابع او است و در حقيقت دانش است كه محور جميع محاسن است . پس انسان دانا , اشرف از انسان نادان و حيوان و نبات و جماد است . پس در حقيقت , علم , موجود اشرف , و در رتبه , فزون تر از همه است تا زمان بحث در گوهر علم فرا رسد كه ببينيم چگونه گوهرى است .
نظرات شما عزیزان: